عاشقانه

دردو دل تنهایی ها

عاشقانه

دردو دل تنهایی ها

کمکم کنید !

سلام به همه شما دوستان عزیز.

خوبید؟ من که اصلا خوب نیستم.یعنی بهتر بگم داغونم.اینقدر که دلم می خواد گریه کنم.نمی تونم بگم چه حال خرابی دارم .بعد از ۶ سال اعتماد و عشق و علاقه یه حقیقتی برام روشن شد که از گفتنش شرم دارم.کسی که ادعا می کرد دوسم داره آنچنان از پشت خنجر زد بهم که دیگه نای بلند شدن ندارم.نمی دونم چه پاد زهری روش بزارم که حداقل کمتر جاش  بسوزه.شاید خدا دوستم داشته که قبل از ازدواجم این اتفاق بیفته .می دونید چی شده ؟آلان بهتون می گم.

روز ۳ شنبه دوست پسرم بهم زنگ زد و گفت که  میاد دنبالم که با هم حرف بزنیم.نمی دونید چقدر خوشحال بودم .با چه ذوقی آماده می شدم.آخه چند روز بود که ندیده بودمش.دلم براش پر می کشید.مثل مرغی بودم که می خواست از قفس پر بکشه.بالاخره ساعت 10 شد و اومد.اول که سوار شدم خیلی همه چیز خوب بود. شروع کرد به احوال پرسی . همینجور که مشغول حرف زدن بودیم کمکم بحث و کشید به دوستاش. شروع کرد از دوستش بد گفتن.می گفت که آدم بدیه و همش دنبال اینه که ازش آتو بگیره .حتی گفت یکبار که داشته در مورد یکی دیگه از دوستاش   با بقیه حرف می زده از ش فیلمبرداری کرده که یه روزی اونو به طرف نشان بده. من می فهمیدم که این بحث هیچ ربطی به من نداره و بهش گفتم که بهتره در مورد خودمون صحبت کنیم. ولی گوش نکرد و ادامه داد.ازم پرسید که آیا کسی از دوستاش تازگی به من زنگ زده یا نه؟ من هم گفتم نه. کسی به من زنگ نزده تازه اگر هم زنگ بزنه من حرفی ندارم با اون و مطمئنا گوشی رو قطع می کنم . خیلی از این حرفم خوشحال شد . بعد از کلی حاشیه رفتن بالاخره حرفشو زد. بهم گفت که مدتی است که " جوینت " مصرف می کنه. اینجور که خودش می گفت جوینت به مواد مخدری مثل "حشیش و گرس "می گن.نمی دونید چه حالی شدم .دنیا دور سرم چرخید . چشمام سیاهی رفت .دلم می خواست بلند بلند گریه کنم ولی انقدر شوک شده بودم که حتی نمی تونستم حرف بزنم. اون اینقدر  ریلکس  بود که باورتون نمی شه.ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی گفت :"آخه تو جمع  دوستام بودم و وقتی گفتم نمی کشم مسخرم کردند."  همینجور  که داشت با حرفاش کارشو توجیح می کرد کفت که در سن 16 سالگی این کارو شروع کرده و یک سالی بوده که نمی کشیده و حالا  چند وقتیه که دوباره می کشه.  تمام رویاهام در یک آن دود شد و رفت هوا .منه خوش خیال می خواستم با این مرد زندگی کنم. این مرد می خواست پدر بچه های من باشه.خدای من !نمی دونید چقدر سخته ! امیدوارم هیچوقت در چنین شرایطی قرار نگیرید .آلان که دارم اینا رو براتون میگم چشمام پر از اشکه . دلم داره از غصه می ترکه . من عاشقه یه ادم معتاد بودم و نمی دونستم.من زندگیم رو آب بوده و نمی دونستم . وای خدای من  ! نمی دونم چه جوری به مامانم بگم. آخه مامانم خیلی دوستش داره.همش قربان صدقه اش می ره. نمی دونم اصلا به خانواده  خودش بگم یا نه؟  گیج شدم.

 ازش پرسیدم که چه تظمینی داره که دیگه نکشی ؟ فکر می کنید چی جوابمو داد.بهم گفت که : قرار نیست من ترک کنم! فقط بهت گفتم که در جریان باشی .اگه تو جمع قرار بگیرم یا شمالی بریم با بچه ها می کشم.

بهش گفتم پس تکلیفه  بچمون چی میشه ؟در اینده چه جوری می خوای براش پدری کنی ؟ گفت : حالا اون موقع یه فکری می کنم . ولی شما هم خوب می دونید کسی که الان طفره بره بعدن هم نمی تونه ترک کنه.

 گفتم من نمی تونم با این شرایط باهات ادامه بدم گفت: که تو مختاری و می تونی تصمیم بگیری.

گفتم  وقتی که تصمیم گرفتی که اینارو به من بگی فکر کردی عکس العمل من چی باشه ؟ گفت :من فکر کردم  که تو با من می مونی. چون دوستم داری و دوستت دارم

ولی این حا رو اشتباه کرده بود. چون من بهش گفتم که دیگه نمی خوامش. و ترکش کردم.الان 3 روزه که  می گذره و من و اون با هم حرف نزدیم. اما دلم براش تنگ شده .هنوز هم باورم نمی شه که این کارو کرده .می گفت که ماهی یکبار می کشه ولی من دیگه حرفاش باورم نمی شه.دارم ار غصه دق می کنم.به دادم برسید . اگه چیزی به ذهنتون میرسه تو رو به خدا بهم بگید. من جز خدا و شما کس دیگه ای رو ندارم .چه کار کنم؟ به دادم برسید ...

 

پسره و مخافت شون با کار کردن خانمها

آخه ۳ روزه که با دوست پسرم دعوام شده. میدونید سر چی ؟ سز اینکه من میخوام برم سر کار!!! مسخره نیست ؟؟؟ من نمی فهمم این جماعت ذکور چی تو کله شون می گذره که می گن وای محیط کار تو ایران برای خانمها بده .آخه آدم قحط که نیست از من خوشگل تر هم هست به خدا.همه که دندان تیز نکردند برای من. آخه من بیچاره چه گناهی دهرم که درسم تموم شده و تو خونه حوصلم سر میره.چقدر برم کلاس شنا و نقاشی و باشگاه ؟ اصلا می خوام خودم پول در بیارم.این جرمه ؟ از همه آقایون محترمی که دارند این پست رو می خونند می خوام که به من بگند چه جوری می تونم قانعش کنم که بذاره برم سر کار؟ شما ها که خودتون پسر هستید چی فکر می کنید اگه دوست دخترتون (که ۶ سال هم هست باهاش دوستید) بخواد بره سر کار ؟ البته می دونم که همه مثل هم نیستند ولی لطفا برام بگید .شما خانمهای عزیز هم اگه نظری دارید که می تونه به من کمک کنه لطفا دریغ نکنید .منتظرم هاااااااااااااااااا. ممنون از همه شما دوستای خوبم که وقت گذاشتید. 

سلام به همه دوستان عزیز

من اومدم تا در مورد داستان عاشقی ام  بنویسم.خیلی فکر کردم که چه جوری شروع کنم. به این نتیجه رسیدم که از شما دوستان نظر بخوام .لطفا شما به من موضوع بدید.

حمایت  شما به من دلگرمی می ده.

منتظرم دوستان عزیز.